کد مطلب:153849 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:134

حسین و ابن عباس
عبدالله بن عباس كه شنید حسین (ع) عازم كوفه است با یكدنیا غم و اندوه شتابزده خود را به حسین رسانید و پرسید: مردم می گویند: شما عازم عراق شده اید آیا چنین است؟

امام - آری تصمیم گرفته ام در یكی دو روز آینده به كوفه بروم و به پسرعمم مسلم بن عقیل بپیوندم.

ابن عباس - آه پناه بر خدا، مگر مردم كوفه در مقام یاری شما چه كرده اند، آیا امیرشان را كشته اند، شهر را در اختیار خود گرفته اند؟ اگر چنین كرده اند باید در رفتن شتاب كنی، اما اگر ترا دعوت كرده اند و هنوز فرماندارشان در مسند خود قرار دارد، و بر مردم حكومت می كند، و خراج و مالیات را برای او جمع می كنند، ترا برای جنگ دعوت كرده اند، مطمئن نیستم كه ترا فریب ندهند و به تو دروغ نگفته باشند و ترا نفروشند آنگاه همان ها دشمن تو باشند.

امام - از خدا طلب خیر می كنم تا خدا چه خواهد؟!

ابن عباس - هر چه می خواهم صبر كنم و این تصمیم شما را تحمل نمایم نمی توانم زیرا شما به سوی مرگ و قتل می روید، مردم عراق جمعیتی فریبكارند نزدیك آنها مرو، و در همین شهر امن بمانید كه شما سید و بزرگ اهل حجازید و اگر مردم عراق ترا می خواهند برای آنها بنویس كه فرماندارشان را بیرون كنند آنگاه به كوفه تشریف ببرید، و اگر نمی خواهی در مكه بمانی به یمن برو كه كشوری پهناور و دارای قلعه ها و دژهای


محكمی است قسمتهای كوهستانی دارد كه می توانید در آن جا محفوظ باشید و علاوه شیعیان پدر شما در آنجا زیادند، دوستان را می فرستی تا مردم را به یاریت بخوانند امید است به هدف برسی.

حسین (ع): پسرعم می دانم كه تو مهربان و خیرخواه منی، لیكن مسلم بن عقیل به من نوشته كه مردم كوفه برایم بیعت كرده و آماده یاریم هستند.

ابن عباس:پسر پیغمبر! اكنون كه می خواهی بروی پس زنان و دختران را همراه مبر زیرا می ترسم كه ترا بكشند و زنان و دخترانت ناظر جریان باشند كه خدا داند به آنان چه خواهد گذشت، حسین جان به خدا قسم اگر می دانستم كه با چنگ زدن به موی سر شما و درگیر كردن خود را با شما مردم جمع می شوند و تو را قانع می كنند كه به كوفه نروی هر آینه این كار را می كردم ولی چه كنم كه با هیچ قدرت و اقدامی نمی توانم شما را منصرف كنم [1] .

نگارنده: البته آنچه را كه ابن عباس پیش بینی می كرد بر حسین علیه السلام مخفی نبود لیكن حسین (ع) در تعقیب انجام وظیفه است كه از طرف خدا مسئولیتش بعهده اش نهاده شده است. و به اضافه می داند كه اگر به پرده خانه كعبه چسبیده باشد خونش را می ریزند و احترام خانه خدا از بین می رود.


[1] حياة الحسين ج 2/ص 317 و ج 3/ص 25 - بحار ج 44/ص 365 - مقاتل الطالبين ص 109 - كامل ج 4/ ص 37- اعيان الشيعه ج 1/ ص 953 - طبري ج 7 / ص 273 - مروج الذهب ج 3/ ص 54.